۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

شباهتهایی که برای ازدواج حتما زوجین باید داشته باشند!


آیا با هرکسی می‌توان ازدواج کرد؟
به دیدگاه ها و توصیه های دکتر مجد مشاور و روانشناس در این خصوص توجه فرمایید:

اول در انتخاب زوج، رضایت خانواده‌ها است
یعنی اعضای مهم و اصلی خانواده (پدر،مادر،خواهر و برادر) از ان انتخاب رضایت داشته باشند.در خانواده‌های ایرانی یک سنت است که اگر بزرگان خانواده ،فردی را بپذیرند و مثلاً بگویند که این داماد خوبی است ؛قبول داریم و مبارک است ان شاء الله … ، بدین ترتیب مرحله اول به خوبی پشت سر گذاشته شده است.

حالا این نوع انتخاب را مقایسه کنید با انتخاب یک دختر و پسری که بدون توافق خانواده‌هایشان میخواهند به محضر بروند و عقد کنند .خانواده‌ها با احترام به خواستگاری دختر می‌روند ، در روز خوبی مثلاً روز عید غدیر می‌روند،همگی توافق می‌کنند ،وبعد قرار نامزدی را میگذارند و … می‌بینید که ر ضایت خانواده‌های طرفین ازدواج اولین عامل سرنوشت ساز در زندگی زوج ایرانی است.در کشوری که مردم به صورت دسته جمعی زندگی می‌کنند ،وقتی شما با یک مرد زندگی می‌کنید انگار با یک قبیله زندگی می‌کنید.

فقط یک مرد به تنهایی نیست .در مورد خانمها هم همینطور است .وقتی با یک دختر زندگی می‌کنید با یک قبیله زندگی می‌کنید.چطور ما باید خودمان رادر این قبیله جا کنیم و مورد پذیرش فامیل همسرمان قرار بگیریم ؟ فقط با کمال،یعنی یک قدری سازگار باشیم ،یک سلام و علیک درست و حسابی بکنیم ،احترام به بزرگترها را بلد باشیم ،همه این رفتارها را کمال می‌گویند.مگر یک خانم محترم ایرانی که اهل نماز و سجاده است ،از عروسش جز احترام متقابل و کلمات قشنگ و دلنشین چه میخواهد .ما اگر این کمالات را داشته باشیم به سرعت در خانواده همسرمان مورد پذیرش قرار میگیریم و جا می‌افتیم.

بنابراین عامل دوم یا شرط دوم این است که خانواده‌های طرفین ،عروس و داماد را بپذیرند.


عامل سوم این است که این دو نفر که میخواهند با هم ازدواج کنند ،از نظر عاطفی قدری به هم شبیه باشند .
مثلاً یکی داغ داغ و دیگری سرد سرد،این دو نمیتوانند زوج مناسبی باشند .حداقل یک کمی از نظر عاطفی و احساسی به هم نزدیک باشند.قبلاً به کرات گفته ام مثلاً شما به یک آدم سرد از لحاظ عاطفی ،هر چه محبت کنید هیچ متوجه نمی‌شود.حتی گاهی خیال می‌کند که این وظیفه شماست.در حالی که این وظیفه ما نیست .گاهی با یک آدم داغ داغ مواجه می‌شوید که دائماً می‌گوید فدایت بشوم،چه چیزی می‌خواهی ؟می گوییم هیچی آقا،خیلی ممنون.یعنی آنقدر شعله عواطف او بالاست که ما می‌سوزیم ! به این لحاظ است که می‌گوییم اگر عاطفه دو نفر قدری نزدیک و شبیه به هم باشد برای سازگاری ،بهتر است.

عامل چهارم ،شباهت و نزدیکی میزان هوش و حواس زوجین است.
مثلاً یک خانمی با ضریب هوشی ۱۲۰ چگونه میتواند با آقایی با ضریب هوشی ۸۵ زندگی کند و به سازگاری و توافق هم برسند ؟زن و شوهر‌ها باید از لحاظ هوشی نزدیک به هم باشند.

مثلاً هر دو نزدیک به ۱۲۰ باشند .در مورد افراد کم هوش خیلی خوب بود اگر قانون مانع ازدواج آنان می‌شد. مثلاً فردی با ضریب هوشی ۵۲ نمی‌تواند خودش را اداره کند چه رسد به زن و بچه یا به شوهر و بچه .باید برای آنها برنامه‌های دیگری مانند ازدواجهای موقتی گذاشت.واقعاً بعضی افراد نباید ازدواج کنند چون مشکلات بیشتری به وجود می‌آورند.چنین زوجی قادر نیستند بچه‌های خود را تر و خشک و نگهداری کنند .

ممکن است هوش والدین روی هوش بچه‌ها اثر بگذارد ؟بله ممکن است اثر بگذارد.ما برای افراد کم هوش چندین برنامه درمانی داریم.به اینها نکات روانی یاد میدهیم.ممکن است طی ۱۰ سال بتوانند ۵ کلاس درس بخوانند ،بعضی کارهای ضروری را به اینها یاد می‌دهیم.باور کنیدازدواج یک پدیده فوق العاده مقدس و مهمی است،همینطوری نمی‌شود ازدواج کرد.

عامل پنجم ،نزدیکی جغرافیایی ،این دو نفر است.
نمیدانم شما چقدر روی عامل جغرافیا تاکید می‌کنید ولی خصوصیت جغرافیایی پاره ای خصوصیات روانشناسی و شخصیتی به ما میدهد .مثلاًمردم مناطق جغرافیایی سردسیر را با مردم مناطق جغرافیای کویری یا جغرافیای مدیترانه ای و … مقایسه کنید،حتماً تفاوت دارند.معمولاً مردمی که در کنار دریا زندگی میکنند آرامترند.برای اینکه طبیعت به نفع آنهاست.یک چوب خشک را در این مناطق در زمین بکاری ،سبز میشود.

تیر قیراندود چراغ برق شهر من ،شاخه میدهد،باور می‌کنید ؟!

مثلاً اگر خیلی تنبل هم باشید فقط کافی است که کنار دریا بنشینید و قلاب ماهیگیری را داخل دریا بیندازید و ماهی بگیرید.ناهار شما آماده است ! حالا این را با یک مرد کویری که آب ندارد ، زندگی ندارد ،اصلاً کلافه است ،مقایسه کنید .لذا این آدم شمالی با آن آدم کویری صفات رفتاری و شخصیتی اش فرق میکند.این یکی ملایمتر است و آن یکی قدری تندتر.

ما میگوییم وقتی میخواهید ازدواج کنید ،بهتر است طول و عرض جغرافیایی‌تان به هم بخورد و نزدیک باشد.خوب است اینجا به تفاوت سنی مطلوب میان زن و شوهر هم اشاره ای بکنیم :
مطلوب است که آقایان در حدود چهار تا هفت سال بزرگتر از خانمها باشند.هرگز یک خانم نباید با یک مرد کم سن و سال تر از خودش ازدواج کند .شاید در ابتدا این انتخاب برایش جالب باشد ولی براستی او برایش شوهر نیست.مردی که مثلاً هفت یا هشت سال از همسرش کوچکتر است ،نمی تواند شوهر مناسبی باشد.


عامل ششم ،شباهت تحصیلی است .
ما خیلی اصرار می‌کنیم که سطح تحصیلات زن و شوهر در میزان توافق و سازگاری آنان مؤثر است.زندگی یک آدم باسواد با یک آدم بی سواد خیلی سخت است.مثلاً نمیشود که یکی دکترا داشته باشد و دیگری فقط شش کلاس درس خوانده باشد.البته در زمان قدیم رسم بود که مردان، زنان بی سواد یا کم سواد می‌گرفتند که اگر هر بلایی سرش آوردند ، متوجه نشود.اما الان شرایط جامعه تغییر کرده است.

غالباً آقایان دوست دارند با زنان باهوش و تحصیل کرده ازدواج کنند .زیرا معتقدند وقتی که ما مردیم چراغ خانه ما را روشن نگه میدارند. ولی یک زن کم عقل و کم هوش نمی‌تواند چراغ خانه را روشن نگه دارد.اصلاً چه لزومی دارد که زنی بگیریم که زنی بگیریم که هوشش کم باشد.مگر ما می‌خواهیم چه کار کنیم ؟ما می‌خواهیم زندگی کنیم .این زندگی ماست .این میزان درآمد ماست .هر جا مشکلی دارد بفرمائید.چرا ما با کسی ازدواج کنیم که ما را درک نکند.اتفاقاً اگر ما را درک کند و بفهمد خیلی خوب است.من فکر میکنم در گذشته ،مردها از زنهای تیز و باهوش وحشت داشتند برای اینکه ما مردها عیب و ایرادهایی داریم که یک خانم فهمیده و نازنین این ایرادها را رفع میکند ولی اذیت هم نمیکند .
الان مردهای ما بسیار علاقمندند که با زنان تحصیل کرده ازدواج کنند .مثلاً مردهایی که تحصیلاتشان در حد زیر دیپلم ،یا زیر کلاس پنجم ابتدایی یا زیر لیسانس است،تمایل دارند که زنهای باسوادتر از خودشان بگیرند .یک مورد مشاوره داشتم که به آقا گفتم :” این خانم لیسانسه هستند ولی شما فقط شش کلاس درس خوانده اید .“ آقا گفت :”عیبی ندارد من از ایشان خیلی چیزها یاد می‌گیرم.“ گفتم :” نه،صلاح نیست.“

عامل هفتم ،وجود اساس دلبستگی بین طرفین ازدواج است.
وقتی قصد داریم با کسی ازدواج کنیم لازم است که قدری دلمان با او باشد .شما میدانید مردمی که با عشق زیاد نسبت به همدیگر ازدواج می‌کنند خیلی زود سرد می‌شوندو حتی کار به جدایی و طلاق هم می‌کشد.ولی برای یک ازدواج مطلوب و معقول دوست داشتن عادی و مختصر لازم است.مثلاً کسی که به خواستگاری دختر خانمی آمده و حالا نامزد شده‌اند باید دو ،سه ماهی با همدیگر رفت و آمد کنند تا قدری نسبت به هم احساس دلبستگی پیدا نمایند .به طوری که اگر دوروز همدیگر را ندیدند دلشان تنگ بشود.این احساس ،عالی است.یک احساس دلتنگی نه کمتر و نه بیشتر.بعضیها که به شدت عاشق می‌شوند،می گویند یا این یا مرگ.من به شاگردانم یاد داده ام که در چنین شرایطی ،مرگ را ترجیح بدهند.این چنین ازدواجی فایده ندارد .خاطر خواهی یا افراط دوست داشتن همان چیزی است که مثلاً نوجوان یا جوانی از آپارتمان بیرون می‌آید و دم آسانسور دختری را می‌بیند و یک دل نه صد دل عاشقش می‌شود،تنها به یک نگاه .چنین ازدواجی به درد نمی‌خورد ،ما می‌خواهیم یک کسی را داشته باشیم که مثلاً او را چهار ماه ببینیم ،بعد دوستش بداریم.بگوییم که حداقل چهار ماه او را می‌شناختیم و بعد به او علاقمند شدیم.

عامل هشتم ،تشابهات مذهبی است .
من اعتقاد راسخ دارم که شیعه فقط باید با شیعه زندگی و ازدواج کند ،مسیحی با مسیحی ،کلیمی با کلیمی و … چون ما هر‌اندازه بینش زندگی با فردی از یک مذهب دیگر را داشته باشیم ولی بالاخره یک مادربزرگی داریم که طبق اعتقادات و سنتها و باورهای خودش عمل میکند.

ممکن است متوجه نشود که اینها کتاب دارند . ممکن است در کلام خود گاهی بد و بیراههایی بگوییم که مثلاً داماد یا عروس خانه ما که از یک دین و مذهب دیگری است بدش بیاید . تفاوت زبان چندان مهم نیست ،اغلب زن و شوهر‌ها زبان یکدیگر را یاد می‌گیرند ولی مذهب را نمی‌توانند .

عامل نهم ،از نظر ظاهری تقریباًُ شبیه هم باشند .
دو نفر که می‌خواهند ازدواج کنند باید ظاهری داشته باشند که بتوانند پنجاه سال همدیگر را تماشا و تحمل کنند .اغلب ما انسانها آینه‌های خود را گم کرده ایم.مثلاً آقا دنبال زیباترین زن است ،در حالی که خودش یک چیز بد ترکیب و زشتی است.باید به او بگوییم تو خجالت نمی‌کشی زیباترین خانم که نمی‌آید با تو ازدواج کند.اگر ما آینه‌هایمان را پیدا کنیم ،یک کسی را که شبیه خودمان باشد پیدا می‌کنیم .عیب و ایرادهای چهره و ظاهر‌اندام در طولانی مدت معنی دار و مساله ساز می‌شود.اما در کوتاه مدت کسی متوجه نمی‌شود.

به هر حال یک ظاهر متعادل مورد درخواست است.درمورد هیچ یک از عواملی که تاکنون درباره اش صحبت شد ،ما دیدگاه ایده آلیستی نداریم .ما دنبال ایده آل نیستیم ،ما همین زندگی معمولی را بچرخانیم هنر کرده ایم .ما برای ازدواج یک آدم معقول و متدین می‌خواهیم که سواد و سن او هم معمولی باشد ،خانواده معقولی هم داشته باشد.اصلاً ایده آل گرا نیستیم .

با کمال جسارت بگویم بسیاری از آقایان و خانمهایی که ازدواج نکرده‌اند یا اینکه دیر ازدواج می‌کنند علتش این است که ایده آلیستی فکر می‌کنند.

مثلاً دختر خانم بدنبال آقایی است که هنوز در تاریخ نیامده و باید بسازیم و برعکس.من به عنوان مشاور خانواده‌ها اعتقاد دارم که با همان چیزهایی که داریم باید قناعت کنیم .این همه خانم و آقای خوب و اهل زندگی در این مملکت وجود دارند که شایسته ازدواج هستند .حالا چه فایده ای دارد که ما بخواهیم یک فردی را با فلان شرایط بدهیم برایمان طراحی کنند !ما با چشم و ابروی دیگری که زندگی نمی‌کنیم ،ما با شخصیت یک آدم زندگی می‌کنیم .


در مورد تشابهات ،شناخت بعدی ما در مورد چیزی به نام شخصیت است.
شخصیت مجموعه خصوصیات سرشتی و اکتسابی ما است.مثلاً یک فردی را می‌بینید که خیلی منزوی و درون گراست.بعد فرد دیگری را می‌بینید که خیلی شاد و برون گراست .این دو نفر نمی‌توانند با هم ازدواج کنند .چون هر کدام ساز خودش را میزند .یک کسی که از نظر ویژگیهای شخصیتی ،حد وسط باشد بسیار مناسب است .آیا درون گرایان می‌توانند با هم ازدواج کنند ؟شاید بد نباشد چون هر دو ساکت یک گوشه ای می‌نشینند و ممکن است خودشان راضی باشند .ولی آدم احساس می‌کند که چه خانه ساکت و سردی .برون گرایان چطورند ؟اینقدر حرف دارند که هیچکدام حاضر به ساکت شدن نیستند .ولی مردم متعادل و عادی چه کانی‌اند ؟آدمهایی که حد وسط این دوتا ویژگی هستند :درون گرایی و برون گرایی .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر