۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

شعر طنز از خر عاشق


خري آمد بسوي مادر خويش بگفت مادر چرا رنجم دهي پيش

برو امشب برايم خواستگاري اگر تو بچه ات را دوست داري

خر مادر بگفتا اي پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان

زبين اين همه خرهاي خوشگل يکي کن نشان چون نيست مشکل

خرک از شادماني جفتکي زد کمي عرعر نمود و پشتکي زد

بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سياهت

خر همسايه را عاشق شدم من به زيبايي نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خريدند پاي عقدش يه افسار طلا با پول نقدش

خريداري نمودند يک طويله همانطوري که رسم است در قبيله

خر عاقد کتاب خود گشاييد وصال عقد ايشان را نماييد

دوشيزه خر خانم آيا رضايي؟ به عقد اين خر خوش تيپ در آيي؟

يکي از حاضرين گفتا به خنده عروس خانم بهر گل چيدين برفته

براي بار سوم خر بپرسيد خر خانم سرش يکباره جنبيد

خران عرعر کنان شادي نمودند به يونجه کام خود شيرين نمودند

به اميد خوشي و شادماني براي اين دو خر در زندگاني

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر